دردِ دل هایی که به هیچکس نگفتم...!

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد ... دیگه ما میگیم دیگه ... مستى و راستى همینیم ...

دردِ دل هایی که به هیچکس نگفتم...!

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد ... دیگه ما میگیم دیگه ... مستى و راستى همینیم ...

کمی آهسته تر !


کمی آهسته تر رد شو
هرچند اینجا خیلی شلوغ نیست.
من هستم و یکی از دوستانم به نام من.خودم هم آن پشت دارد نگاهم می کند که چه نامعقول ادای خودم را در می آورم!

کمی آهسته تر رد شو
شاید لحظه ای بیشتر در چشمانم آب تنی کنی
شاید یک دم بیشتر تنفست کنم
شاید یک غزل بیشتر تو را بشنوم

از این ایستگاه من تا ایستگاه بعد هوهو چی چی هایت در گوش همه مسافران تند می راند
همه دست تکان می دهند اما من نظاره می کنم
و چه تلخ است که می دانم هر لجظه بیشتر سرعت می گیری
تا دور شوی

از این روشنی های تاریک خسته ام
از این خورشید های بی هویت
از این شب های بی طلوع
از این مرداب هایی که شب از تصویر ماه بی بهره اند
از این فرداهای دیروز نما، که در حال می بینم
اما در آن کرانه، سرخی پایداریست که من را به خود می خواند
نمی دانم خوب است یا بد
اما می دانم که هست و جز آن نیست

از این عادات بی تغییر
از این حالات بی تعبیر
از این نوشتنی های نا خواندنی
از این منی که در ابتدا بود تا آن تویی که در اتنهاست
خسته ام

پشت دیوارهای بی پنجره ، زندگی معنا ندارد
فقط داستانی است خالی از حادثه ، محدود به من

کاش صبر را انقدر خوب فرا نمی گرفتم
کاش سقف طاقتم کوتاه بود
شاید من ، اینجا ، حاصل یک خودکشی در دنیای دیگر باشم
شاید هم نه ،
شاید این دروغ ،حقیقت باشد

پس کمی آهسته تر رد شو
خسته گی هایم بیدار می شوند