دردِ دل هایی که به هیچکس نگفتم...!

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد ... دیگه ما میگیم دیگه ... مستى و راستى همینیم ...

دردِ دل هایی که به هیچکس نگفتم...!

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد ... دیگه ما میگیم دیگه ... مستى و راستى همینیم ...

قلم ...

این روزها حال من یه جورِ دیگست.... همش با کاغذم و قلمم جنگ و دعوا دارم... قلم چیز عجیب و پیچیده ایست شاید تاحالا به درکِ قلم نرسیده بودم


عجیب خطرناک است!


عجیب ترسناک است! (واسه عده ى‌خاصى‌فقط)


مخصوصا وقتى دست امثال من را سفت میفشرى و رها نمیکنى تا اینکه خودت را ارضا کنى


نترس اتفاقى براى تو نخواهد افتاد قلمِ عزیزم ,تو مینویسى‌روى کاغذ ولى دستى که نوشت را قطع میکنند 


گویى نفس مطلب فقط تویى و آدمها ابزارى‌بیش نیستند برایت


وقتى بغض و غم هایم را روى‌ ورق میخُشکانى 


وقتى تنها مرحم دردى توى‌شب هاى‌خزان .... میفهمم تنها دوست صمیمى‌ام خودتى و کاغذ هاى راه راه ...


شاید کسى‌تا بحال تورا مدح نکرده ولى باتو خیلی هارا ستوده  ! شاید تورا نشناخته اند ناراحت نشو!


شاید برخى اگر قدرت تورا میدانستند دیگر کارشان به دخیل بستن  نمیافتاد...


برخى میگویند قلم از چه مینویسد؟! روشن کردن این افکار را به عهده ى من بگذار


قلم از چه می نویسد ؟


از درد ...


از فریادی در اوج سکوت ...


فریادی که از دلی نیمه جان برخاسته شده ...


از ناله هاى بى سرپرست ....


از اشک هاى ریخته نشده ....


از نعره هاى زیر آب ....


از زندگى ایى  که گویى به تک تک ما تحمیل شده است ...


از دغدغه ها و زخم زبان هاى خانواده ...


از خون هایى که به ظاهر ریخته نشده اند ...


آرى این است قلم!‌


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد