دردِ دل هایی که به هیچکس نگفتم...!

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد ... دیگه ما میگیم دیگه ... مستى و راستى همینیم ...

دردِ دل هایی که به هیچکس نگفتم...!

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد ... دیگه ما میگیم دیگه ... مستى و راستى همینیم ...

پاورقى ـه این پا ورقى

فقط دلم ازت گرفته و ازت متنفرم خدا نه ببخشید خودآ, کم نمودى ما رو این چند وقت؟چیزى گفتم؟موآمو سفید کردى تو این سن چیزی گفتم؟ چیزی گفتم وقتى گند زدى به همه ی لحظاتى که میتونست خوب باشه؟چیزی گفتم وقتی رفت؟ چیزی گفتم بهت که از اینور و اونور گذاشتی تو کاسه ى زندگیمون؟ خُب مصبتو شکر این آخریت چى بود؟سرم که تو کار خودم بود که , آْخه بی دین مگه تو احساس نداری؟ مگه فهم نداری؟ آخه چرا نمیفهمیم؟ آخه چرا ؟هرچی گفتی که گفتم چشم , تو چی؟ سرگرمیت شده بازی با زندگیم؟ بس کن دیگه به عرش ملکوتیت برمیخوره من هدفى که تعیین میکنمو بهش برسم؟ ایوب که نیستم که ,‌آخه اگه جرأتشو داشتم که زحمتو کم میکردم واست مطمئن باش ,  غمامو دود میکردم و ازت گله نمیکردم میگفتم خودت اون بالائی حواست هست ,  به همین ماهِ عزیزت دیگه کارى بات ندارم ,  اسمتم نمیارم , مثه همیشه باید برم فقط الان تا   کِــرمِ اعصابم به بُزرگوارى تو و دور و وریام خدشه ایی وارد نکنه  ,باشه ...ولی اینبار که رفتم , میرم تا یه مسیر جدا بدون تو واسه خودم بسازم ,  اینبار من به بهت میخندم نه تو ...