دردِ دل هایی که به هیچکس نگفتم...!

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد ... دیگه ما میگیم دیگه ... مستى و راستى همینیم ...

دردِ دل هایی که به هیچکس نگفتم...!

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد ... دیگه ما میگیم دیگه ... مستى و راستى همینیم ...

خوش به حالت ...



خوش به حالت...


خوش به حالت که نیومده رفتی نه از اشک چیزی فهمیدی نه از اون قلبای یخ و سنگی که  زندگیتو زخمی میکنن ...


نه عشقو فهمیدی نه نفرت .... 


نه دست قسمت و قضا قدر تورو هرجایی که خواست کشوند ...نه بهت حرومزاده میگن ....


اصن چه بهتر .... چه بهتر که سقط شدی نشدی مایه ی ننگ ...


تو زاده ی هوس بودی ... زاده ی شهوتِ یه آدم کثیف و مست ... اگه میومدی مادرت از خونواده طرد میشد و جاتون فقط رو کارتونای سرد پیش یه مشت لاشخور بود ...


تو بیگناه بودی حق داشتی زندگی کنی میون دست روزگار نامرد ...


ولى بازم میگم بخدا خوشبحالت رفتی ...میومدی که چی بشه؟وسط غصه ها جفتک چار نعل بندازی؟! منو ببین دوای بیخوابیام قرص خوابه هر شب مَشتی سرم پُر فکرای آیندس و بن بستایی که همیشه تو فکرمم میخورم بهشون تهش ....


خوشبحالت رفتی نفهمیدی آدما چقدِ بدن ... نه خوردت کردن نه فهمیدی بامرام رفیقات نیستن...بامرام سگِ محلتونه ...

تو دیگه بزرگ نمیشی نمیتونی  از بره به گرگ برسی ...


اگه دختری خوبه که مردی کاری به تنِ تو ندارن ....

اگه پسری عمرا دیگه نمیتونن با هر بهانه ایی پدرتو درارن ...


تو خوابِ نازی نمیفهمی هیچی از حرفام ... تو که دستور قتلتو مادرت داد ...واااى به حال ماها...


اصن جوابمو بده ....


میخواستی بیای که چی بشه ها؟؟!! بشی مثه من؟! ....مثه اون؟؟!! مثه ما؟؟!!!  ...

دلتو خوش کنی به این چرت و پرتا؟!! .....خــــــوش به حــالــت


سرتاپا غلطیم ولی لاک نیست .... جای تو میون این مردم بی صفت نیست ... خــــــوش به حــالــت 


تو نه باختی نه سوختی و ساختی ...نه یه عمر ساختی که خراب شه جلو چشات ... نه چشم دوختی به دری که هیشکی بازش نمیکنه .... خــــــوش به حــالــت


چه دلایی که از غصه مُرد ... خوشبحالت رفتی ... باید دست اون دکترو بوسید ... خــــــوش به حــالــت


تو لخت مردی , حتی لباس تنت نکردی .... ماکه چسبیدیم به لباس و مد و زندگی  بازنده ایم .. تو مفت بردی ...


نه رگتو زدی نه قرص خوردی ... نه انشای علم بهتر است یا ثروت نوشتی ... نه تو دفتر انشات نوشتی میخوای بزرگیات دکتر شی ...


تو بردی ,مردی ... جامعه نتونست مُختو خراب کنه ... که تورو ازین چرندیات سنتی پر کنه ...


اینجا فقط وابسته میشی به هرکس و ناکسی .... به کیف پول .... رفیق و دود ...یهو به خودت میای میبنی این دستت به اون دستت تیغ کشیده و خون ریخته رو تخت و میز و  فرش....


چند هفته بعد فقط یه یادگارى داری از رقص تیغ رو دستات زیر 5 متر خاک .... 


اگه تورو سقط نمیکردن این چیزا رو به چشم میدیدی .... تو خیلی شانس آوردی زود رفتی بدون گناه بهشتی میشی  .... ما که هم اینورمون جهنمه هم اونورمون ... خدا خیلی بخشندستا...ولی خیلیا طاقتشو نداشتن و رفتن ... بریدن ...رفتن ... مرگ و بغل کردن ... رو عشق و آرزو و امیدشون خط قرمز کشیدن ...


بازم میگم" خــــــوش به حــالــت"





نظرات 10 + ارسال نظر
هستی 1390,10,26 ساعت 07:34 ب.ظ

شاید درست باشه ... خوش به حالش که نیومد و خیلی چیزارو ندید اما
زندگی کردن لذتش خیلی بیشتر از این حرفاست ... البته بعضیا فقط زنده اند هیچوقت هم نمیتونن این لذت رو واقعاً درک کنن
کاش روزی برسه که هممون واقعا زندگی رو درک کنیم ... بس نیست این همه ناشکری ...

واقعاً ناشکری نیست ! وضعیت همینه یکم بهتر ببینیم ... لذت زندگی به ذلتش نمیارزه واقعاً... ممنون ازت ...

آیدا 1390,10,26 ساعت 07:38 ب.ظ http://talaye.blogsky.com/

چقدرتلخ نوشتی اما زندگی می تونه خیلی قشنگ هم باشه ها !

زندگی میتونه قشنگ باشه , میتونه شیرین باشه , ولی همیشه نیست ...مثه سیگنالِ تعادل نداره ! الان دیگه یکم از حد گذرونده فقط ... ممنونم از نظرت دوست عزیز..

نازنین 1390,10,26 ساعت 08:28 ب.ظ

و خوشبحالش که براش نوشتی..
مثل همیشه عااالی

و خوشبحالم که شما با حضورت دلگرمی میدی بهم ,ممنونم ....

غریبه 1390,10,26 ساعت 09:51 ب.ظ http://pinknotebook.persianblog.ir/

من نمیگم خوش به حالت ...من میگم دلم واست میسوزه ...دلم واست میسوزه که نه اومدنت دست خودت بود نه رفتنت...
میدونی دل خوشی من اینه رفتنم با یکیه که آدم نیست...یکی که خداست...خیلی سخته یکی از جنس خودت یکی از نوع خودت بهت بگه شرت کم!!!
من صدای دلت رو که شکست شنیدم...من دردی رو که با تکه تکه شدن بدنت موقع کورتاژ حس کردی دیدم!!!

دل سوزی نداره آخه زندگی نکردن تو این وضعیت ... بعضی اوقات اگه جریانات دستِ خودمون نباشه بهتره ... من گفتم خوشبحالت چون شرِ این دنیا بیخ ریششو نگرفته ... ممنونم از نظرت دوست عزیز ....

سارا 1390,10,30 ساعت 01:28 ب.ظ http://baranian.blogfa.com

خوش به حالــــــت..!
مرسی که مینویسی به این قشنگی!

ممنونم از لطف زیادت دختر باران ...

راحیل 1390,11,01 ساعت 11:32 ق.ظ http://cantati.mihanblog.com

درود...
سقط...
پیش‌‌تر در این رابطه نوشته بودم و خیلی دوستان با مخالف بودن.. اینکه سقط همیشه هم گناه نیست... اگر قرار یه بدبخت متولد بشه .. چرا متولد بشه؟؟؟ اگر قرار صفتش بشه حرامزاده، چرا متولد بشه؟؟؟ اگه قرار معلول باشه... بیمار باشه... عقب مونده باشه.....
و هزار دلیل دیگه برای سقطی که با شرف تر از زایمان و 9 ماه صبر کردن...
و اما حرفهای تو..
و دل همیشه پُرت...
دردهای مشترکمان....
اما من دوست نداشتم سقط بشم...
چون جنگیدن رو دوست دارم...
و تغییر خواهم داد...
شک نکن...
سبز باشی

سقط کلمه ایی است عجیب و پر معنا در عین بی محتوایی ...

سقط برای مادر سخته ! کودکی که از خونشه ! از گوشتشه ! توی رحمش رشد کرده ... بودن بسیاری از مادران که کودک ناپاک خودشونو با خونِ دل بزرگ کردن ....

البته همیشه مثه هم نیستن همه ی آدما ....

ممنونم از توجه و نظرت راحیل عزیز ....

راحیل 1390,11,05 ساعت 09:59 ق.ظ http://cantati.mihanblog.com

درود...
دعوتی مرد بزرگ...
به خواندن من....

حتماً ...با افتخار ..

Saba 1390,11,08 ساعت 09:18 ب.ظ

از تن گرم و عاشقت کى مجسمه ی سنگی ساخته ها؟!

چی میتونم بگم؟

Saba 1390,11,08 ساعت 09:20 ب.ظ

یادش خوش .

کینه ایی نبودی کینه رو کی یادت داد؟ میدونم بدت میاد از نظر گذاشتنم ولی بعضی اوقات دست خودم نیست من شرمندتم

فارسی تایپ کردنم یاد گرفتم ها؟ خوبه الان؟

شماهم مثه بقیه دوستان ... نظر میدید وظیفه ی منه که جواب بدم ...

اوهوم قدم بزرگیه ... فکرت باید ایرانی یا فارسی باشه تایپ مهم نیست ... میدونی چی میگم

راحیل 1390,11,16 ساعت 11:57 ق.ظ http://cantati.mihanblog.com

درود....
بروزم مرد بزرگ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد